متنهای روضه حضرت رقیه (س) بیانگر مظلومیت و دردهای دختر سهساله امام حسین (ع) در حادثه کربلا است. این اشعار با تمرکز بر داغ یتیمی، فراق پدر و شکنجههای کودکی، یادآور شجاعت و صبر بینظیر حضرت رقیهاند که دل مخاطب را جریحهدار میکنند.

متن و اشعار روضه شهادت حضرت رقیه
متنهای روضه حضرت رقیه (س) بازتابی از مظلومیت و دردهای کودکانه دختر سهساله امام حسین (ع) در واقعه کربلا هستند. این اشعار با تمرکز بر داغ یتیمی، فراق پدر، زخمها و بیکفشیهای او، تصویری زنده و تأثیرگذار از سختیها و صبر بینظیر حضرت رقیه ارائه میدهند که قلب هر شنوندهای را به درد میآورند و یادآور عظمت ایثار و وفاداری در برابر ظلماند.
متن اول
دل بیتاب است و چشمها پر از اشک،
کوچکترین نور امید در دل صحرا محو شد.
رقیه سه ساله، دختری که پدرش در آتش قتلگاه افتاده،
چه دردها که کشید و بزرگی عشق را به ما آموخت.
بابا حسین، تنها مونس و تکیهگاهش بود،
حالا مانده در دل بیابان، با عموی بزرگوارش زینب.
خدا کند که داغ یتیمی و لهله زدنهایش،
در دل ما به شعلهای جاودان بدل شود.
متن دوم
آن روز که پیکر بابا را بر نیزهها دید،
صدای گریهاش در بیابان طنین انداخت،
اما نمیدانست که این آغاز دردهای بیپایان است،
کودکی که نه کلام داشت، نه دستگرمی جز یاد پدر.
وقتی ناقه افتاد و زمین سرد بغلش بود،
چگونه журه میزد که مباد این راه تمام شود؟
یا حسین! تو که مونس کوچولوی داغداری!
متن کوتاه روضه حضرت رقیه
متن سوم
پسران زخم خوردهاند و قلبها شکسته،
اما دختری خردسال که با غصه یتیمی سوخته،
در صورتش هنوز اثر سیلی و خشونت دشمن است،
اما صدایش، ندای مظلومیتی است که گواه تاریخ است.
گرههای زجر، باغ آتششده تنش را در هم میپیچید،
چشمانش از فراق بابا پر از نسیمهای اشک بود.
متن چهارم
چادری که مادر به دوش داشت، روزی پناه او بود،
دختر سه سالهای که بابایش را آمیخت با خاک کربلا،
زرههاش غارت شده، کفشهایش ربوده،
بیکس و تنها بر زمین افتاد در بیابان خسته.
صدایش فریاد فروخفتهای بود که هیچگاه خاموش نشد،
یا بابا! بیا که دل کوچکم هنوز تشنه دیدنت است.
متن پنجم
زمین بیابان هنوز سنگین است از بار قدمهای کوچک،
گامهایی که سرد شد در انتظار دستان مهربان پدر،
رقیه سه ساله، زهرایی که دستهای شبنم به دستش نبود،
اما دلش به دل مادر و پدر میسوخت، به یاد کربلا.
داغی که کشیده، شعلهایست که خاموش نمیشود،
یا حسین، جواب نگاه و ندای این کودک بیپناه را بده.
متن ششم
روزهای سخت و شبهای تار در دیار غربت،
تابوت کوچکش با دستان پاک عمه زینب گذشت،
به یاد بیاور روزهای غم و نالهاش،
که دختری سه ساله چگونه پا به صحرای کربلا گذاشت.
اشک همچون باران از چشمان جهان میبارد،
رقیه جان، مبادا ما را با دردهای خود بیخبر بگذاری.
متن هفتم
دلها میشکنند برای کوچکی که پای نداشت،
تن زخمی و بیکفش، دل شکسته و پر از زخمهای ناگفتنی،
رقیه، کبوتر کوچک دشت بلا،
به یاد بیاور روزهایی که با صدای سوزناک ناله تو،
دلها را به خون آوردی،
خدا به ما صبر بدهد تا مثل تو استوار باشیم.